loading...
به پایگاه دانلود خوش آمدید
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
اختلال یادگیری چیست؟ 0 12 drsaber
لکنت زبان؟! 0 15 drsaber
اختلال بیش فعالی کودکان 0 32 drsaber
کاردرمانی ذهنی؟! 0 36 drsaber
اختلال نقص توجه و بیش فعالی چیست؟؟ 0 38 drsaber
توانبخشی بزرگسالان؟ 0 41 drsaber
اختلالات یادگیری کودکان 0 37 drsaber
گفتاردرمانی چیست؟؟ 0 40 drsaber
لکنت زبان به چه معناست؟ 0 56 drsaber
اختلال طیف اوتیسم؟ 0 62 drsaber
توانبخشی چیست؟ 0 66 drsaber
​سوییچ هوشمند هتل 1 121 arosha
اختلال پردازش حسی 0 85 drsaber
گفتاردرمانی کودکان 0 95 drsaber
کاردرمانی؟ 0 88 drsaber
اوتیسم چیست؟ 0 96 drsaber
دکتر رسول حمیدپور 0 89 e1990
رسول حمیدپور 0 98 e1990
5 تکنیک بهینه سازی ویدیو سایت (سئو ویدیو) 0 100 fns4565
گفتاردرمانی چیست؟ 0 114 drsaber
نکات مهمی که برای خرید ووچر پرفکت مانی باید دقت داشته باشید 0 99 arzdigital
پروفیل زاهیت چیست؟ 0 115 metal
کارمزد ووچر پرفکت ماني 0 96 arzdigital
تفاوت های بین ورق سیاه و ورق روغنی 0 106 metal
معایب ورق سیاه 0 91 metal
بهرمنده از خدمات پرفکت مانی بدون داشتن محدودیت 0 99 arzdigital
مزایا و کاربرد ورق سیاه 0 101 metal
توانبخشی در بزرگسالان 0 96 drsaber
خرید ورق گالوانیزه 0 97 metal
بیش فعالی و نقص توجه 0 99 drsaber
رئیسی بازدید : 576 1390/09/26 نظرات (0)

رفاقتی که رنگ خون گرفت

رقابت عشقي كه باعث شد سالار رفيق چندين‌ساله خود را قرباني كند براي اين جوان پاياني تلخ داشت. سالار در يك درگيري، دوست قديمي‌اش را كشته و حالا در يك قدمي قصاص قرار دارد. او مي‌گويد، آنچه آزارش مي‌دهد حكم قصاص نيست، عملي است كه او در مورد دوستش انجام داده ‌است. 
سالار در شعبه 113 دادگاه كيفري‌ استان تهران محاكمه وحكم قصاص در مورد او صادر شده‌ است. او براي ما درباره رفاقتش با شاهرخ و رقابت عشقي‌شان كه باعث شد او دست به قتل بزند، مي‌گويد.

چه مدتي است كه زنداني هستي؟

درست يك سال قبل بود كه بازداشت شدم. البته اول كه بازداشتم كردند نمي‌دانستم چه شده ‌است. وقتي مرا به كلانتري بردند، متوجه شدم كه شاهرخ دوستم كشته ‌شده ‌است و قاتل او، من هستم.

يعني چه كه نمي‌دانستي دوستت را كشتي؟

 

خب براي اين‌كه يادم نمي‌آيد ضربه‌اي به او زده ‌باشم. ما درگير شديم، اما من اصلا ضربه‌اي به او نزدم.

پس چه كسي او را كشت؟

 

خب من اين كار را كردم چون چاقو داشتم، شاهرخ با كس ديگري هم درگير نشده ‌بود. بنابراين اتهامي كه به من زدند درست بود، اما بايد بگويم واقعا در آن زمان متوجه نشدم كه چاقو را چطور به بدن شاهرخ وارد كردم.

 

در مورد رابطه‌ات با شاهرخ بگو. چطور با او آشنا شدي؟

 

من و شاهرخ دوستان خوبي با هم بوديم، سال‌هاي زيادي بود با هم رفاقت داشتيم. از وقتي كه بچه ‌بودم او را مي‌شناختم. ما هرجايي مي‌رفتيم با هم مي‌رفتيم و هركاري كه مي‌خواستيم بكنيم با هم بوديم. من و شاهرخ همه رازهايمان را به هم مي‌گفتيم.

اما تو او را كشتي. چرا؟

 

نمي‌خواستم اين كار را بكنم. چندين‌بار هم از دستش فرار كردم. قرار گذاشت، نرفتم. اما ول‌كن نبود، مجبورم كرد بروم.

چه اجباري در كار بود؟

 

آخرين بار كه زنگ زد، خيلي فحش داد. وقتي كه ديد من نمي‌خواهم سرقرار بروم به خواهرم فحش‌هاي ركيكي داد. ديگر نتوانستم تحمل كنم و آنقدر حالم بد شد كه سر قرار حاضر شدم و آن حادثه اتفاق افتاد.

براي ما از علت درگيري‌ات با شاهرخ بگو. شما كه دوست‌هاي صميمي بوديد چرا با هم دعوا كرديد؟

 

درگيري ما به خاطر دختري به نام ركسانا بود. من و شاهرخ هر دو عاشق يك دختر شديم و در اين عشق من برنده ‌بودم، چون ركسانا من را به شاهرخ ترجيح داد.

با ركسانا چطور آشنا شدي؟

 

اين دختر را اولين‌بار با شاهرخ ديدم. آنها با هم دوست شده ‌بودند و رابطه ‌داشتند. شاهرخ او را به من معرفي كرد و اين آغاز درگيري ما بود.

ركسانا دختري بود كه شاهرخ با او آشنا شده ‌و آنها با هم رابطه داشتند. تو كسي بودي كه وارد اين رابطه ‌شدي، بنابراين اولين اشتباه از تو بود.

 

بله، حرف شما درست است. من نبايد اين كار را مي‌كردم. عاشق ركسانا شدم و بعد از اين‌كه با او در اين مورد صحبت كردم به من گفت كه با شاهرخ رابطه خوبي ‌ندارد و مرا بيشتر از او دوست دارد. بعد از آن رابطه، من و ركسانا بيشتر شد و شاهرخ هم از اين موضوع خيلي ناراحت بود.

فكر نمي‌كني بايد اين موضوع را به شاهرخ مي‌گفتي. تو داشتي كاري مي‌كردي كه شاهرخ از دختر مورد علاقه‌اش جدا شود؟

 

من مي‌دانستم كاري كه مي‌كنم درست نيست. شاهرخ دوست من بود و نبايد اين‌طور او را فدا مي‌كردم، اما نمي‌توانستم در برابر ركسانا هم مقاومت كنم. من واقعا عاشق او شده‌ بودم و اصلا نمي‌توانستم فراموشش كنم.

در مورد اين‌كه چه اتفاقي در رابطه تو و دوستت مي‌افتد، فكر كردي؟

 

بله، خيلي فكر كردم اما نتوانستم بر خودم غلبه كنم.

شاهرخ كي متوجه شد كه تو و ركسانا با هم رابطه‌داريد؟

 

چند ماهي كه از ارتباط ما گذشت، ركسانا تقريبا رابطه‌اش را با شاهرخ قطع كرده ‌بود و بيشتر با من بود. شاهرخ هم از صحبت‌هاي من و رفتار ركسانا فهميد كه چه اتفاقي‌افتاده‌ است.

او به شما اعتراض نكرد؟

 

من خيلي برايش ناراحت بودم و خيلي پشيمان هستم كه اين كار را كردم. آن موقع هم مي‌دانستم كه كار اشتباهي كردم، اما چون عاشق ركسانا شده‌ بودم و نمي‌توانستم او را فراموش كنم به رابطه‌ام با اين دختر ادامه ‌دادم. خيلي ناراحت بودم اما آنقدر سرمست عشق ركسانا بودم كه هيچ‌چيز به چشمم نمي‌آمد. وقتي شاهرخ فهميد به من گفت كه نبايد اين كار را مي‌كردم و با من دعوا كرد و مرا متهم به ناموس‌دزدي كرد. البته ركسانا فقط دوست شاهرخ بود و رابطه ديگري با هم نداشتند. بنابراين من ناموس دزدي نكرده‌ بودم درست است كه وقتي ركسانا با شاهرخ بود من عاشق اين دختر شدم و رابطه ما جدي شد، اما ركسانا خودش خواست با من باشد.

رابطه تو و شاهرخ تا چه زماني ادامه ‌داشت؟

 

رابطه ما بعد از اين ماجرا زياد طول نكشيد و من خيلي زود رابطه‌ام را با شاهرخ قطع كردم. مي‌خواستم او بيشتر از اين اذيت نشود اما شاهرخ مرتب به تلفن‌كردن‌هايش ادامه مي‌داد.

در مورد روز حادثه صحبت كن.

 

آن روز ركسانا خانه من بود. من و ركسانا تلفن‌مان را خاموش كرده‌ بوديم چون مي‌دانستيم كه شاهرخ ما را تعقيب مي‌كند و متوجه مي‌شود كه با هم هستيم. اين كار، هم براي ما خوب بود هم براي شاهرخ. چند ساعت بعد ركسانا براي اين‌كه مي‌خواست از گوشي تلفن‌همراهش شماره‌اي را بيرون بياورد آن را روشن كرد. به محض روشن‌شدن شاهرخ زنگ زد و وقتي ركسانا تلفن را جواب داد شاهرخ فحاشي شديدي كرد.

شاهرخ به ركسانا فحش داده‌بود و تو دخالتي در اين ماجرا نداشتي. پس چرا دوستت را كشتي؟

 

من آن موقع اصلا دخالتي نكردم. چون به من ربطي نداشت، هرچند ركسانا را دوست داشتم و وقتي كسي به او توهين مي‌كرد ناراحت مي‌شدم اما بايد بگويم كه به شاهرخ هم حق مي‌دادم و به همين خاطر وقتي او دعوا مي‌كرد من چيزي نمي‌گفتم و سعي مي‌كردم با جواب‌ندادن يا سرقرارنرفتن، او را آرام كنم.

اما آن روز تو سر قرار حاضر شدي. چرا؟

 

آن روز بعد از اين‌كه ركسانا با شاهرخ صحبت كرد و گوشي را قطع كرد،ركسانا از من خواست كه او را تا سركوچه برسانم چون از شاهرخ مي‌ترسيد. او به من گفت كه نمي‌خواهد تنها برود. من ركسانا را تا سر كوچه رساندم و سوار ماشين كردم، بعد گوشي تلفن خودم را هم روشن كردم بلافاصله شاهرخ به من زنگ زد و از من خواست كه سر قرار بروم. گفتم مي‌آيم، اما نرفتم.

شما چندبار به صورت تلفني با هم صحبت كرديد؟

 

من و شاهرخ 3 بار با هم صحبت كرديم، او هربار با من تماس گرفت و گفت كه مي‌خواهد مرا در پارك ببيند. توجهي نكردم، آخرين‌بار كه زنگ زد، به خواهرم فحش داد. اين فحاشي آنقدر براي من سنگين بود كه نتوانستم تحمل كنم و گفتم كه بايد برويم و يك‌بار براي هميشه اين موضوع تمام شود. رفتم پارك و آن اتفاق افتاد.

تو رفتي پارك و با شاهرخ دعوا كردي و مدعي هستي كه نمي‌داني چطور چاقو را بر بدن شاهرخ وارد كردي؛ در حالي كه زخم‌هايي روي دست و سر داشتي، بنابراين تو با او درگير شدي و اين زخم‌ها ناشي از همين موضوع است.

 

نه اين‌طور نيست، زخم‌ها به خاطر خودزني بود كه من انجام داده ‌بودم. قبل از اين‌كه به پارك بروم به خاطر حرف‌هايي كه شاهرخ در مورد خواهرم زد عصباني شدم و خودزني كردم. اين خودزني به اين خاطر بود كه عصباني شدم بعد هم گفتم اگر اين كار را بكنم شاهرخ خون را مي‌بيند آرام مي‌شود. وقتي جلو رفتم شاهرخ را نديدم.

در پارك چه زماني با شاهرخ درگير شدي؟

 

من به سمت جايي كه شاهرخ گفته‌بود رفتم، اما او نبود. چند جوان در آلاچيق نشسته ‌بودند. از آنها سراغش را گرفتم يكدفعه از پشت به من حمله كرد، ما با هم درگير شديم چاقويي كه با آن خودزني كرده ‌بودم، دستم بود كه با شاهرخ درگير شدم.

كي چاقو را زدي؟

 

اصلا متوجه نشدم چاقو وارد بدنش شد. بلافاصله بعد از درگيري بچه‌ها ما را از هم جدا كردند و شاهرخ با چند دختر از پارك رفت و من هم به خانه برگشتم. چند ساعت بعد دنبالم آمدند و گفتند كه بايد به كلانتري بروم و آنجا بود كه فهميدم شاهرخ مرده‌ است.

پس مي‌داني كه چه اتفاقي افتاد؟

 

به خدا تاوقتي به كلانتري نرفته ‌‌بودم متوجه نشدم. من آنقدر نامرد نبودم كه دوست چندين ساله‌ام را با چاقو بزنم و بعد هم فرار كنم. من اين كاره نبودم. اگر مي‌دانستم كه دوستم زخمي شده‌ است، او را به بيمارستان مي‌بردم. حادثه آنقدر سريع اتفاق افتاد كه ديگران هم نديدند اين ضربه به شاهرخ برخورد كرده‌ است. او با پاي خودش رفت در حالي كه من حتي خونريزي در او نديدم. قسم مي‌خورم اگر مي‌ديدم او زخمي شده حتما سريع به بيمارستان مي‌بردمش.

اولياي‌دم براي تو درخواست قصاص كرده‌اند و براي اجراي حكم هم خيلي اصرار دارند. فكر مي‌كني چه سرنوشتي در انتظار توست؟

 

خيلي پشيمان هستم و خيلي ناراحتم. به خدا نمي‌خواستم شاهرخ را بكشم. من او را دوست داشتم. شاهرخ دوستم بود و دعواي ما هم سر موضوع مهمي نبود. من رفيق‌كش نيستم. من آدم بدي نيستم، اصلا متوجه نشدم كه چه اتفاقي افتاد.

بعد از بازداشت تو، ركسانا چه كرد؟

 

ديگر از او خبر ندارم. چند بار براي تحقيق، او را احضار كردند اما حاضر نشد به دادسرا بيايد و من خودم همه چيز را گفتم. ركسانا مرا رها كرد و باعث شد من شاهرخ را بكشم.

چه حرفي با اولياي‌دم داري؟

 

درخواست گذشت دارم؛ نه اين‌كه مرا ا قصاص نكنند، اين موضوع خيلي آزارم نمي‌دهد. چيزي كه آزارم مي‌دهد كاري است كه كردم و تا زماني كه بخشيده نشوم اين عذاب براي من وجود دارد.


مرجان لقايي

 



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درمورد سی دانلود چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 274
  • کل نظرات : 195
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 2346
  • آی پی امروز : 138
  • آی پی دیروز : 167
  • بازدید امروز : 395
  • باردید دیروز : 1,401
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 3
  • بازدید هفته : 5,437
  • بازدید ماه : 12,282
  • بازدید سال : 81,426
  • بازدید کلی : 2,001,560